شرم حضور | ||
به نام خدا به یاد خدا برای خدا سلام اومده بود مرخصی. نصفه شب بود که با صدای ناله ش از خواب پریدم. رفتم پشت در اتاقش. سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه می کرد؛ می گفت: «خدایا اگر شهادت رو نصیبم کردی می خواهم مثل مولایم امام حسین(علیه السلام) سر نداشته باشم. مثل علمدار حسین(علیه السلام) بی دست شهید شم...»
[ سه شنبه 93/4/24 ] [ 6:17 عصر ] [ حسین ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |