شرم حضور | ||
بسم الله الرحمن الرحیم دخترک قدم می زد ، ظاهرش عادی بود ولی وقتی با او بازی می کردی پوزخندی می زد و دوباره بسیار عادی می شد نامش را که می پرسیدی لبخندی می زد و هیچ نمی گفت ، صدایش می زدی نگاهت می کرد و باز هیچ نمی گفت ، عجیب بود حتی برای مادرش ، با خود می گفت گویی مرا سر کار گذاشته ، یا ... می خندید ولی در چهره اش غمی دیده می شد ، گویی حواسش اصلا به اطرافش نیست ، چند روز گذشت پدر و مادر خوشحال بودند دیگر مثل اینکه حالش خوب شده ولی چرا نرمال نیست پدر و مادر مرتب مراقبش بودند زیارت که می رفتند از اعماق وجود سلام می دادند ولی بسیار نگران که مبادا دوباره حالش بد شود ، نکند دوباره تشنج کند ، در گرمای شدید عربستان و آن رطوبت بسیار ، تب، بسیار خطرناک به نظر می رسید مخصوصا تبی که از ویروس عجیبی در بدن ایجاد شده بود ویروسی که از یه بیمارستان وارد بدن دخترک شده بود درست همون موقعی که برای عیادت رفته بودند توکل بر خدا کردند و در آن گرمای شدید و در آن غربت کوچه ها و در میان پلیس های وهابی که به شدت برای آنها منفور بودند جایی قلبشان را آرام می کرد و آن گنبد خضرای پیامبر بود گنبدی که پر از نور بود ولی بسیار بسیار تنها به نظر می رسید مسلمانها زیارت می کردند ولی این سوال ذهن را آزار می داد که آیا راه پیامبر را شناخته اند؟!! اگر شناخته اند پس چرا علی اش را تنها گذاشتند ؟چرا و چرا؟ این سوال که نکند ما هم او را نشناخته ایم و تنهایش گذاشته ایم گلوی مادر را می آزرد ، نگاه به دخترکش می کرد آیا دیگر تب نمی کند ، نگاه به مسلمانان می کرد آیا روزی غم فلسطین را از بین خواهند برد ، نگاه به دخترهای پلیس وهابی و مأموران حرم می کرد که نقاب بر چهره گذاشته بودند و با تحکم بسیار قصد ادب کردن و به اصطلاح خودشان قصد موحد کردن دیگر مسلمانها را داشتند ومرتب با نگاهشان همه را و مخصوصا شیعیان را به کفر متهم می کردند و باز از خود می پرسید، این قدر تعصب جاهلانه از کجا؟؟؟ خلاصه اینکه دخترک پس از بازگشت به ایران دوباره تب کرد و داروهایش از نو شروع شد ، ولی مادر این نکته را از ته وجود احساس کرد که مکه خانه ی امن الهی است و دخترکش گرچه در کنار گنبد خضرا و در طواف خانه ی خدا همچنان بیمار بود و با ویروس می جنگید ولی تب برای چند روز خودش را مخفی کرده بود تا در کنار حرم امن الهی ، واقعا ایمن باشند دخترک با ویروس جنگید و به خواست خدا و نظر رحمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موفق شدو عافیت گذشته را بدست آورد و برای همیشه مظلومیت پیامبر و لطف او را خودش وپدر و مادر ان شاءالله هرگز فراموش نمی کنند که چگونه با این که قبل از آغاز سفر دخترشان تشنج کرد ، چگونه در بین راه اشک می ریختند ، چگونه در هواپیما ، موقعی که حرکت می کردند دخترشان تب داشت ولی در مدینه بهتر شد و در مکه ، ظاهرا کامل خوب شده بود ولی پس از بازگشت معلوم شد که این وقفه برای زیارت در کنار حرم پیامبر و مکه حرم امن الهی بود. مظلومیت مکه و مدینه هست و هست و هست به امید روزی که فرزند غریب مدینه آنها را از این غربت برهاند و تکیه بر حرم امن الهی داده و بانگ انا المهدی سر دهدو غربت و مهجوریت از بقیع و حرمین شریفین کنار برود. [ یکشنبه 92/10/29 ] [ 9:37 عصر ] [ بانو امین ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |