شرم حضور | ||
طبق فرموده رهبرمون زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. به همین خاطر دو خاطره از شهدا خدمتتون مطرح می کنم. شهید حاج شیخ مصطفی ردانی پور گفت« من سه روز بعد عروسی بر میگردم. تو هم اگر می آی ، یاعلی.» گفتم« حالا چه خبریه به این زودی؟ توعروسیت رو راه بنداز تا ببینم چی می شه.» گفت« باور کن جدی می گم، عروسی که تموم شه، سه روز بع بعد ازعروسی زنگ زد. گفت:« دارم می رم، می آی بریم؟» گفتم «تو دیگه کی هستی؟ سه روز نشده خانمت رو کجا می خوای بذاری بری؟» گفت« میرم، اون وقت دلت میسوزه ها.» باورم نشد، باخودم گفتم:« امروز و فردا می کنم، معطلش می کنم، اون هم بی خیال رفتن می شه.» رفتم سراغش، رفته بود، همان روز سوم رفته بود. دیگر ندیدمش تا خبر شهادتش رو آوردند.
شهید مهندس مهدی باکری یکیشان با آفتابه آب می ریخت ، آن یکی سرش را می شست. -داد زد که: بهت می گم کم کم بریز. -خیله خب. حالا چرا این قدر می گی؟ -می ترسم آب آفتابه تموم بشه. -خب بشه می رم یه آفتابه دیگه آب می آرم. رفته بود برایش آب بیاورد که بهش گفتم: خوبه دیگه! حالا فرمانده لشکر باید بیان سر آقا رو بشورن! گفت: چی می گی؟ حالت خوبه؟ گفتم: مگه نشناختیش؟ گفت: نه. گفتم بابا این آقا مهدی باکری بود دیگه.
شهدا در خنده مستانشان عند ربهم یرزقون اند. دهه فجره مراقب باشیم خون شهدا فرش راهمان نشود. اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک و بین یدی ولیک [ دوشنبه 89/11/18 ] [ 8:7 عصر ] [ محمد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |