شرم حضور | ||
معلمش اونو تو خیابون دیده بود مسخرش کرده بود ک واسه فرار از مدرسه و کنکور رفتی جنگ؟ از جبهه که برگشت 6 ماه به منطقه برنگشت من و مادرش خیلی تعجب کرده بودیم آخر خیلی طول کشید تا رضایت مادرش رو بگیره و بره تو کنکور که شرکت کرد فرداش رفت منطقه بعد از 2 ماه برگشته بود و روزنامه رو برد و با احترام داد به معلمش! رتبه 1 کنکور تجربی 1364 احمد رضا احدی چند وقت بعدم به آرزوش رسید
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم. چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس میخوانی؟ به چه امید نفس میکشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر میکنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت میگذارد؟ کدام اضطراب جانت را میخورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ . “صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“ . قسمتی از دستنوشته شهید احمدرضا احدی ساعتی قبل از شهادت . [ پنج شنبه 94/4/18 ] [ 2:7 عصر ] [ حوری بانو ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |