شرم حضور | ||
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست مینشینی روبرویم خستگی در می کنی چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت وازه ها گل میکنند یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست چشم میدوزم به چشمت می شود ایا کمی دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست میروی خانه لبریز از نبودنت می شود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی نیست......
نامه یک همسر شهید
[ شنبه 93/10/27 ] [ 8:15 عصر ] [ حوری بانو ]
[ نظرات () ]
ازفراقت چشم هایم غرق باران میشود عاشق هجران کشیده زود گریان میشود درد غفلت یک طرف درد جدایی یک طرف مشکلاتم یک به یک دارد فراوان میشود ازخودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم دل اگر شد جای غیراز یار ویران میشود داروی این درد بی درمان فقط در دست توست درد من با بوسه بر پای تو درمان میشود یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد میرسد آفتاب روی تو پس کی نمایان میشود؟ خوش بحال نوکری که پاک و بی آلایش است این چنین شخصی در آغوش تو مهمان میشود هرکه از فعل حرام و شبهه دوری میکند مور هم باشد اگر روزی سلیمان میشود سربلند از امتحان عاشقی آید برون عاشقی که همت وصلش دوچندان میشود کوری چشم حسودانی که طعنه میزنند عاقبت می ایی دنیا گلستان میشود
[ شنبه 93/10/27 ] [ 8:14 عصر ] [ حوری بانو ]
[ نظرات () ]
سرخوش ز علی رهبر عرفانی خویشم شوریده دل آن مه ایمانی خویشم بعداز سفر روح خدا در شب غربت دلبسته به استاد خراسانی خویشم سرباز شدم در ره دلداری دلدار خرم دل و جان زین ره دلداری خویشم یک چند پشیمان نشوم زین عمل خویش ورنه که پرشان ز پریشانی خویشم گفتند این قافله سرمی آید اما من پشت سر رهبر طوفانی خویشم تا کور شود چشم عدو و سر فتنه جان میدهم و شاد ز جانبازی خویشم آخر تو دهی اسلام به صاحب من یاور استاد خراسانی خویشم
[ شنبه 93/10/27 ] [ 8:14 عصر ] [ حوری بانو ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |