سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شرم حضور
قالب وبلاگ

به نام خدا به یاد خدا برای خدا

سلام

نوجوانی شهید عباس بابایی

یک روز با عباس سوار موتورسیکلت بودیم. تا مقصد چند کیلومتری مانده بود.
یکدفعه عباس گفت: دایی نگه دار!
متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می رفت.عباس پیاده شد رفت از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود. بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان شما ایشان را برسون من خودم بقیه راه رو میام
پیرمرد را گذاشتم جایی که می خواست بره. هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید
نگو برای آنکه من به زحمت نیفتم،همه مسیر را دویده بود.

 

                                          


[ دوشنبه 93/4/23 ] [ 10:45 عصر ] [ حسین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

ارباب از گناهان خویش شرم حضور دارم. انسانی هستم در پی خوشتن خویش، خود را گم کرده ام و در کوچه پس کوچه های زندگی و رهگذر عمر جویای خویشم. در این راه کمک می خواهم. دوست دارم بنویسم تا درد شرمساریم را التیام دهم. التماس دعا. یاحق
موضوعات وب
امکانات وب



بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 157804